|
سه شنبه 29 تير 1395برچسب:, :: 1:45 :: نويسنده : فافا
سلام دوستای خوبم میدونم بی معرفت شدم نیستم چند وقته الانم که اومدم یه خبر بدم برم شاید این اخرین پست باشه که من نفسیم باهمیم شاید پست بعدی بنویسم که بابا مخالفت کرد از هم جدا شدیم شایدم.....خیلی به دعاهاتون نیاز داریم خودم که خیلی دعا کردم شما هم برامون دعا کنید دوستان با اینکه از استرس بی حوصله عصبی شدم ولی پست گذاشتم چون از نظر من حق شما خواننده های خاموش روشن دوستای مهربونمه که تو جریان کارای ما باشید دوستون دارم نظرات شما عزیزان: سپیده
 ساعت1:18---1 مرداد 1395
فافاجون چی شدددددددد؟بیاخبربده دختر...
دوست خوبم:ببخشید دیر پست گذاشتم عزیزم سپیده
ساعت23:05---31 تير 1395
سلام عزیزدلم..فافاخانوم این سومین یاچهارمین پیامیه که برات میفرستم..من همیشه بهت سرمیزنم ودنبالت میکنم...
دوست خوبم وقتی گفتی شایدجدابشیم قلبم به جوری شدبخداراست میگم ازته ته ته دلم دعامیکنم بهم برسید.غم خودم یادم رفت.واسه منم دعاکن دوست عزیزم.دعاکن منم به اقاییم برسم... باارزوی اینکه بیایی وبنویسی موافقت شده.. .gif){kind=small} دوست خوبم:سلام سپیده جون خوشحالم از اینکه دوستای خوبی مثل شما به صندوقچمون میاد ببخشید که ناراحتت کردم ایشالا تو اقاییتم بهم برسید بیای بهم بگی فافا ماهم بهم رسیدیم
عزیزم امیدت به خدا باشه انشالله بهترین چیز رو براتون پیش میاره .. کاش میشد مامانت یه کم بابا رو اماده میکرد و تعریف میکرد و اینا
حتما بیا و برامون از خودتون بگو .gif){kind=small} دوست خوبم:اره مامان از قبل کلی تعریف کرده ستایش
ساعت18:13---30 تير 1395
خواهش میکنم عزیزم
چشم حتما دعا میکنم.لطفا ما رو بی خبر نذار ان شاء الله با خبرای خوب میایی .gif){kind=small} دوست خوبم:مرسی عزیزم بووووس آقایی و خانومی سفید پوش
ساعت13:47---30 تير 1395
سلام عزیزم چرا از الان نفوس بد میزنی اخه ؟توکلت بخدا باشه.من برات کلی دعا میکنم قران هم میخونم چون خیلی حاجاتو براورده میکنه
دوست خوبم:سلام عزیزم اره دیروز قبل از بیرون رفتن قران باز کردم نوشته بود به خدا چرا توکل نمیکنی ستایش
ساعت17:15---29 تير 1395
سلام دوست عزیزم،هرروز بهت سر میزدم ومنتظرپست جدید بودم
وقتی عنوان رو دیدم نمیدونی چه حالی شدم .gif){kind=small} امیدت به خدا باشه عزیزم. براتون کلی دعا کردم و از خدای مهربون میخوام بهترین اتفاقارو براتون رقم بزنه ودلتون رو شاد کنه دویت خوبم:سلام عزیزم ببخشید منتظرت گذاشتم مرسی دوستم بازم برامون دعا کن اینکه بابام مخالفت نکنه به دلش بشینه
وای فاطمه جونم بالاخره قرار خاستگار گذاشتین
نگران نباش خانومی ایشالا که بابات راضیه به خدا توکل کن گلم وای هر چی شد زود بیای بگی ها من تحمل ندارم منم برات دعا میکنممممممممممم دوست خوبم:خوبی فاطیما جون چه عجب گفتم نیستی دیگه رفتی که رفتی مرسی عزیزم 
 |
||
آمار
وب سایت:
ولی از عید به اینور همینجور مشکلات غم غصه بود که رو سرم اوار شد اینجا ثبت نکردم که چی شده چه مصیبت هایی کشیدم چقدر حالم بد بود چون دوست داشتم دارم که اینجا از خاطرات خوب بنویسم با انرژی باشم
پنج شنبه همین هفته راس ساعت نه نیم قراره برای بار اول نفسیم خانوادش بیان خونمون خیلی خیلی دلشوره دارم که بابای سخت گیر من ایا میپسنده یا نه کلا رد میکنه این شش سالی که باهم بودیم همیشه هرلحظه دلشوره همچین روزی رو داشتم همتونم میدونید که همیشه گفتم بابای من یک کلام هستش یعنی اگه بگه نه کل فامیل هم جمع بشن نمیتونن نظرشو عوض کنن ما یه بدبیاری دیگه هم اوردیم اینکه نفسیم پروژه ایی که توش مشغول بود خوابید اخراج شد اونم دم اومدنشون برای خواستگاری
